امروز چهارشنبه است
شعبدهی تازهای از کلاه تو بیرون زده.
گفتهای بنشانندت در اتاقی تاریک
چشمان و لبانات را بخشیدهای
آنوقت اردیبهشت از راه سقف داخل شده
باد چرخیده در دامنات
وگلهایش را ریخته بر سرِ تماشاچیان
چند پرنده در چشمانات صبحانه خوردهاند
چند بزرگراه پر ازدحام در اتاق به راه انداختهای
سیگارت را بخشیدهای به گدایان خیابانی
ابرها را گرفتهای در مشتات
دستات را از دیوار عبور دادهای و زمان ایستاده است.
امروز چهارشنبه است
تو شعبدهای کردهای
و حالا، تهران شهری خیالیست.