اسرای عزیزم ، نوه ی دلبندم
امروز برای اولین بار با قلبی شکسته مرا ترک کردی، زمانی که متعجب از رفتار آخر شب من به سمت دانشگاهت در ازمیر پرواز کردی، من به این فکر می کردم که آیا باید این موضوع تلخ را درست زمانی که داشتی میرفتی مطرح می کردم ؟ چیزهای زیادی هست که باید درباره شان با تو صحبت کنم و در پیامی که این طور با عجله نوشته می شود نمی گنجد. وقتی که دوباره یکدیگر را ملاقات کردیم خیلی مفصل در موردشان صجبت خواهیم کرد .
اسرای عزیزم، باور کن زمانی که اصرار می کردم به انگلستان نقل مکان کنی فقط خوبی ات را می خواستم. مگر می شود که نخواهم در این سالهای آخر عمرم در کنارم باشی ؟