جشن کودکانه
فردا،
در پرازدحام ترین نقطه شهر
سوار بر پیکر یک چوب خشکیده
از تمامی کرم های جویبارهای نیمه آب
- پر از اشیاء یک بار مصرف و نامه های پاره شده،
سان دیده می شود.
و تمامی کارتن های خانه نمای خیابان
-همراه با کتاب های به قطعِ ناشایست -
در یک همایش پابرهنه ها و گرسنگان دوره گرد،
توی یک پیت مشبک روغن نباتی
-بی چربی و کلسترول -
به شعله خواهد نشست.
***
فردا، دیگر شتابی به اول صف نان و شیر رسیدن نیست.
و رنج کفش های بی کف کشیدن
-این تکرار مبتذل را -
بخود روا نمی داریم.
***
فردا،
در حریم دیواره های گلی این کوچه های معصوم
با کودکان مانده از مدرسه
- به وسعت میدان یکصد هزار تماشاگر -
شیرین ترین یک قل، دو قل عمر را،
ارائه می دهیم.
***
فردا،
با هر زبانی و کلامی که دلخواه ما باشد،
- بی مرز و ترس و پاسبان -
پایان اسارت و این تن فروشی خفت را
جشن می گیریم،
و در مصلای عریانی حقیقت وجود،
این سینه ی صبور را به میهمانی
- یک بغل هوای پاک آزادی -
خواهیم برد.