روزبه حسینی
 : نویسنده

هیپیوز


-



مثلِ فخرالدّین عراقی
دلداده­‌ی تواَم ای یگانه­‌ترین دلدار!
مثلِ شعرِ براهِنی
آغشته‌­ی تواَم ای ترانه‌­ترین اسرار!
گُم شده هر صدای دلدادگی‌­ام در خواب‌های تو
در خواب‌هایی که هنوز
نمی‌­دانم که انسانِ متعصّب و خودخواه
چگونه می‌تواند از خواب
بله حتا از خوابِ تو هم صرفِ نظر کند؟
ای یار ای یگانه‌­ترین دلدار!
مثلِ براهنی وَ مثلِ عراقی نه!
مثلِ خواب‌هایی که می‌­بینی و
با هزار و یک ناز با هزار و یک آواز
توُی خواب هم تویی تویی ای ترانه­‌ترین اسرار!

با تمامِ تنهاییِ از سرِ هزار فکر و خیال
با تمامِ چشمانِ بسته و این دلِ بیدار
تویی تویی منتهای خواب و این اسرار!

عزیزم! اگه دو بیتی نیست، چند بیتی که هست، گوش کن به جای لالایی، خوابِت می‌گیره، اون‌وقت از دستِ این همه شیّاد و احمق و بدکار، هم تو راحت می‌­شی و هم لحظه‌ای من دلدار!

خوابِ چند هزار ناز و عشوه و اطوار
عشوه که گیسو می‌زنی به پُشت و
می‌­ریخته و می‌ریزد به روی شانه‌هات
ای یگانه‌­ترین ای یگانه­‌ترین دادار!

عشوه به روی ناز می‌ریزد از کناره‌­ی گیسوت که:
تویی عزیزم؟ تویی بیمار؟! مگه حالیت نیست نصفِ شب مَردُم­ رو از خواب بیدار می‌کنی؟دِ چی می­‌خوای بگی، بگو خلاصم کن!
:که تویی تویی ای ترانه‌­ترین اسرار!
*
حالا پس از یک سال، مکالمه این طور برقرار می‌شود که:
- الو؟! عزیزم تویی تویی بهترین سردار!؟
- نه محبوبم! تویی تویی که دلداده‌­ی تواَم
ای یگانه‌ترین دلدار!
- نه نازنین! تو که هر شب برای تو می‌شوم بیمار...

وَ این گفت و گو، این­‌گونه در میانِ خواب و
چشمانِ بی­‌انتهای تو
تمام می‌شود که:
منم! منم حالا
همان یگانه حلّاجِ در عشقِ تو بر سرِ دار!
ای یار ای یگانه‌­ترین دلدار!

رامسر. بهار 1379