" هیچ شبی بی پایان نیست "
داستانی با طرحی ساده و بدیع که قادر است عواطفی عمیقی را از طریق ترسیم شخصیتهای واقعی به خواننده منتقل کرده، او را به تفکر وادارد.
سرجو سِرپیری مدیر ثروتمند و بی رحم یک شرکت بزرگ چند ملیتی است که دکترش بیماری کشندهای را تشخیص داده که هر لحظه میتواند او را از پای درآورد.
سرجو تصمیم میگیرد که اندک زمان باقیمانده از عمر خود را به سبکی دیگر زندگی کند. به محله زادگاهش بازمیگردد تا بار دیگر هوای ساده و صمیمانهای را که در آن روابط انسانی بیش از مقامهای کاری اهمیت دارند، تنفس کند.
در این مکان که یکی از محلات اصیل رمی است، او دوباره خود، گذشته، رویاها و بیش از همه زیبایی خدمت به دیگران را کشف و به پوچی روابط غیر قابلتحمل دنیای قبلیاش پی میبرد.
نوشته مائوریتزیو کارلتی روان و دلنشین است، و در آن رگههایی کنایهآمیز وجود دارد که یکی از خصوصیات رُمیهاست.
گفتگوها و توصیفها متناوبند و در هماهنگی کامل با کل رمان پیش میروند و موفق میشوند در خواننده همدلی ایجاد نمایند. محیط زیبای داستان به خوبی ترسیم شده و در لحظاتی تقریباً به شخصیت اصلی تبدیل میشود و تأثیرش دربازگشت سرجو به خویشتن قابل رؤیت است.
ازاین نویسنده تابحال نه کتاب به چاپ رسیده که صحنۀ همۀ آنها رم است و خواننده را به تفکر در آنچه در پشت نماها و ظواهر میگذرد وامیدارد.